۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

از خرافات و معماری : خانه

 


"خونه باید خونه باشه" ، حتما این جمله یا جملاتی از قبیل " پروژه خووبیه ولی خوونه نیست"  زیاد به گوشتان خورده  و اگر فکر می‏کنید که این جملات به خودی خود هیچ معنی درست و حسابی ندارند ، کاملا به هدف زده اید مگر اینکه بفهمید "خانه بودن"برای گوینده حاوی چه کیفیتهایی ست. مشخص است که خانه بودن در این جمله به کارکردهای اصلی، راحت بودن اتاقهای خواب یا درستی سیفونهای توالت مربوط نمیشود و بیشتر منظورش  حال‌ وهوا و فضاسازی حسی ساختمان است، اگر از گوینده در مورد این کیفیتها  سوال بفرمایید احتمالا چیزهایی در مورد گرما ، آجر ، حیاط و شمعدانی خواهید شنید که از قضا چیزهایی بسیار دوست داشتنی و بانمکی هم هستند ، پس شاید مشکل اصلی نه در این مفاهیم بلکه در "باید" جمله اول باشد. اخیرا در جمعی،  بزرگتری به نقل از میس وندروهه میگفت فرم های قوی(مثل فرم های شکسته) بدلیل اینکه در درازمدت خسته کننده می شوند مناسب پروژههای عمومی هستند و استفاده از آنها در فضای داخلی درست به نظر نمی آید و برای این پروژهها فرم های ضعیف(مکعبی و راست گوشه) مناسب ترند. یا باز جای دیگری استادی می گفت که فرم های خاص بعد از چند سال از نظر مخاطب از جذابیت می افتند.

تمامی این استدلال ها یک مخرج مشترک دارند: محدود کردن دایره فضا سازی و طراحی خانه در جهت خارج نشدن از "عرف".
به نظر می رسد در انواع این نگاه ، خانه دارای یک نمونه ی حال و هوا و فضا سازی مشخص و تعیین شده باشد که طراحان می باید در همان حوالی و اطراف به خلاقیت پرداخته و جای دور تری نروند-  با چند نمره ارفاق چیزی نزدیک به آرکی تایپ  خانه یا شاید مثل افلاطونی-  سوال در اینجا این است اگر یکی از عوامل مهم شکل دهنده به این فضاسازی را لایف استایل آدمها در نظر بگیریم چطور می شود برای آدمهای مختلف لایف استایل های یکسان در نظر گرفت. مگر می شود برای لایف استایل آدمها خط قرمز گذاشت و بعد آنها را به مسکنشان هم بسط داد؟  شاید وقتی تصور از شکل و مفهوم"خانواده"، ایده آل گرا، رویایی و از پیش تعیین شده باشد و آنرا تغییر ناپذیر و یکپارچه و بدون تناقض در نظر بگیریم به خانه هایی با فضاسازی از پیش تعیین شده هم میرسیم.  حالا می خواهد خانواده سنتی ایرانی در یزد باشد یا خانواده ای هالیوودی بر طبق رویای آمریکایی. فارغ از تمامی نگاه های ایده آل گرا ، جامعه جهانی و جامعه ما پر است از لایف استایلهای متمایزو متنوع ، پر است از خانواده های دو نفره ی بی شباهت به والدین، از آدمهای مجرد، از زن های مستقلی که با بچه هایشان زندگی می کنند، از هم خانه های کاری و جنسی، از همجنس خواه ها واز انواع خرده فرهنگ های جور واجور از مواد مخدر باز ها و داستان هایشان تا خانواده هایی که جشن عمر کشان دارند که مطلقا هیچ کدامشان هیچ شبیه به خانواده آقای هاشمی در کتاب  تعلیمات مدنی در دبستانمان نیستند.

از طرف دیگر در بررسی مفهوم " خانه بودن" و اینکه مردم از چه چیز خسته می شوند شاید بهتر باشد اسکوپ نگاهمان را از لحاظ تاریخی کمی عقب تر ببریم و به یاد بیاوریم خانه های سقف شیب دار و آجری اروپایی که مدرنیسم معماری به دلیل ضروریات اجتماعی و اقتصادی بر سرشان فرود آمد و ویلا ساوای  لوکوربوزیه کل بندوبساط  و حال وهوایشان را به هم ریخت. در حقیقت آن ساختمان راست گوشه ی سفید بی پیرایه - که در مقابل ساختمان های قدیمی تر مثل کارخانه ای ساده و  بی روح  و با نور گیری یکسان و صنعتی بود - تبدیل شد به پدر بزرگ تمام خانه های سبک بین المللی که در آنها بزرگ شدیم و اکنون داخل آنها هستیم وجوری "عرف" امروز ما را ساخته اند ، که حال و هوا و فرم های مثلا شکسته برای ما غیر عادی و چالش بر انگیز به نظر می رسند. به هر حال هر چیزی را می توان تبدیل به سنت کرد و هر سنتی را هم می توان ابدی دانست. در کنار ما آدمهایی که از سنت های مختلف- چه مدرن چه کلاسیک - قداست ساخته اند کم نیستند.

(یادمان نرود که همان میس ، چگونه مفهوم خانه که  با زندگی خصوصی و مفهوم حریم عجین بود را با خانه شیشه ای خود - که آن هم جد تمام ویلا های جعبه ای شکل است- به چالش کشید)



تازه تمامی این حرف ها با فرض این است که برای معماری صرفا کارکردی  برای آرامش و آسایش و عشق و حال  بخواهیم و ابدا نقشی فرهنگی برایش قایل نباشیم. چرا که در آن صورت این معماری اجازه انگولک کردن احساس و فکر مخاطب را خواهد داشتپ وراه را برای  رشد تخیل و تجسم آنها و بچه هایشان بیشترباز می کند .  آیا می شود خانه های خالی و با بتن اکسپوز و غریب آندو را صرفا جایی برای راحتی و زندگی به حساب آورد؟ آیا معماری این حق را ندارد تلنگری به ذهن مخاطبش وارد کند. (هر کس که یک ساختمان درست و حسابی ساخته باشد، در آن یکی دو سالی که با کارفرمای آن ساختمان دمخور است ، اثرات آن تلنگر را در او دیده است)


فارغ از تمامی این بحث ها، این استدلال که فرم های خاص یا حال وهواهای و فضا سازی های غیرمعمول در معماری خانه بعد از چند سال در مخاطب خستگی ایجاد کرده یا جذابیت خود را از دست می دهند - با کمی اغماض - از جنس استدلالی عامیانه و عافیت طلبانه است که زیاد شنیده ایم ، در حقیقت من دفعه اول از یک ساختمان ساز موفق شنیدم که با لهجه شیرین و نصیحت گونه اش  می خواست متقاعدم کند که مهندس جان مدرن از مد می افته ولی "کیلاسیچ" همیشه مده.


پی نوشت : این نوشته را هم چند سال پیش در مورد خانه نوشته بودم به نظرم کاملا مربوط به همین بحث است.

پی نوشت: عکس بالا متعلق به یکی از ساختمان های اردوگاه  آشوویتس  است.

۲ نظر:

  1. آ بره ی عزیز
    سلام
    گاهی از خودم می پرسم این مدرنیزم متحول زیبا آیا واقعا برای مردم این شهر جذابیتی دارد.اگر ندارد چرا به همدیگر نشانش می دهند و اگر دارد چرا پای انتخاب که می رسد سرگردان می شوند نوستالژیک می شوند گم می شوند.؟

    مجتبی محمدظاهری سابق وبلاگ نویس سابق وبلاگ www.shema.blogfa.com سابق .
    شی می صفا ره.

    پاسخحذف