اولای، هنرمند اجرای آلمانی (Frank Uwe Laysiepen)
بعضی از اجراهایِ روی بدن، خصوصا آنهایی که روی مرزهای
تحمل بدنی کار میشوند، برای من همیشه از تأثیرگذارترین آثار بودهاند، جوری که هم
در لحظه دیدن و فهمیدنش نفس را در سینه حبس میکنند و هم اینکه ردشان در ذهن برای
همیشه حک میشود، مانند کاری که وفا بلال برای کشتگان جنگ امریکا و عراق انجام داد
: ۵۰۰۰ نقطه با جوهر قرمز در پشتش خالکوبی کرد که به تعداد کشتگان آمریکایی در جنگ
و مناطق عراق بود و هنگامی که به زیر نور بنفش میرفت کهکشانی از صدهزار نقطه
خالکوبیشده دیگر -که در نور عادی نامرئی بودند-به چشم میآمد. به تعدادکشتگان
نامرئی عراقی در جنگ آمریکا و عراق، به نشان استاندارد دوگانه در نمایش و تاثیر
کشتهشدگان هرکشور.
(Wafaa Bilal) وفا بلال
یا چندتایی از مارینا آبرامویچ که یکیشان که مربوط به جنگهای
بالکان بود و در فضایی پر از استخوان گاوهای تازه ذبحشده، با لباسِ خانگیِ
زنانه به شیوه سوگواران مینشست و چندین روز در میان آن گندیدگی و عُق، استخوانها
را میسايید: تصویر چندجانبه از جنگ با همه لایههای ویرانی و جسد و تجاوز را به
تجسم میکشید.
(Marina Abramovic) مارینا آبرامویچ
ویا کارهای اولیهاش با اولای که از دریچه مسأله مرزهای
تحمل و آسیبپذیری بدن، رابطه نزدیک و عاطفی را تصویر میکشیدند مثل اجرای تیروکمان
که زهِ کشیده و مسلح کمان، تیری به قلب مارینا نشانه گرفته و در صورت رهاکردن
هرکدام از شریکها، مرگ مارینا حتمی میبود، به نوعی سروکلهزدنی خطرناک با مفهوم
اعتماد درون رابطه بود و زخمپذیری و آسیبپذیری اعتمادکننده را با همه ترسها و
ریسکها و شَکهایی که در این میان موجود است، در اجرایی چنددقیقهای خلاصه میکرد،
همینطور در اجرای دم و بازدم، که هردو صرفا بازدمِ همدیگر را تنفس میکردند و با این
مسمومیت تدریجی در کمتر از بیست دقیقه به مرز بیهوشی میرسیدند، فرم بدنها و
نحوه تنفس بازدمِ همدیگر -که تداعیکننده بوسه است- نشان از سمی بودن بالقوهی هر
رابطه صمیمی دارد: تبدیل تدریجیِ نفس به زهر، نشانی از قدرت تخریبِ عشق/همخانگی... یا آن دیگری که روبهرو و خیره به همدیگر،
آنقدری بر سر هم داد کشیدند تا صدایشان رفت.
اولای و مارینا آبرامویچ
اولای و مارینا آبرامویچ
اولای و مارینا آبرامویچ
صحبت در مورد تشابه، اولای و مارینا آبرامویچ، 1976، برلین
و اجرای وداعشان که نود روز طول کشید و هر کدامشان از یک
طرف دیوار چین پیاده به راه افتادند، در وسط به هم رسیدند و برای همیشه از هم جدا
شدند.
آخرین قدم های اجرای وداع، اولای و مارینا آبرامویچ، 1988، دیوار چین